loading...
تنهایی وسکوت

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (2)

تمام شدم


مثل شمعی که اشک ریخت و سوخت و سوخت و سوخت


مثل ظرفی که شکست و هزار تکه شد


حالم را اگر بپرسی ، لبخندی میزنم ، میگویم : خوبم ، خــــــــوب

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)



کلاس اول *باران آمد*


تمام کودکیم را هروقت باران آمد جشن گرفتم

 

هروقت باران آمد ، زیر باران آرزو کردم


هروقت باران آمد آسمان را با شوق در آغوش گرفتم

 

اما سالهاست که در سرنوشتم هروقت باران می آید ،

 

 که آسمان ابری نیست!

 

جایی از زمین خیس نمیشود

 

و لحظه های بارانی دلتنگ ترین لحظه های عمر

 

میشود...

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)

آن لحظه را خوب به یاد دارم وقتی چشمان پاک کودکی ام از اشک می درخشید و لبهایِم ب رنگ عشق بی پروا و واقعی می خندید تمام

 

آن روزها را با تمام وجود فریاد می زنم .......... کجایی! ای آرامش بی چون و چرای کودکی کجایی ! ای بهترین دوران زندگی دلم برای

 

خنده هایِ  نابت  تنگ شده دلم برای گریه های  زودگذر و شادی های عمیق و رویاهای شیرین بازی هایت تنگ شده این روزها خسته ام

 

از دنیای بزرگترا خسته ام از کفشهای پاشنه دار خسته ام از کلاس و درس و کار خسته ام از روسریهایِ خاله بازی از پختن و شستن و

 

بچه داریهایِ مامان بازی خسته ام از دعواهای آدم بدا از دزد و پلیس و قایم موشک و گرگم  به هوا کاش می دونستم اینا فقط یک بازی

 

نیست بزرگ که بشم همراه ِ تفریح و شادی نیست ...................  

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)

 

درد و دل درد و دل ....

گاهی حجم دلتنگی هایم انقدر زیاد میشود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ میشود

 

 

دلتنگم...

 

 

دلتنگم...

 

 

دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من که رسید از حرکت ایستاد ....

 

 

دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید ...

 

 

دلتنگ خودم...

 

 

خودی که مدتهاست گم کرده ام ...

 

 

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

من از بچگی با هر کی دوست میشدم

 

 

یکی پیدا میشد و میومد دوستمو ازم میگرفت

 

 

حالا فرقی نمیکرد دوستم پسر باشه یا دختر

 

 

این اتفاق برا هر دو جنسیتش میفتاد


الانم که بزرگ شدم باز وضعیت همینه


تو بچگی تصمیم کرفتم بهترین دوستام عروسکام باشن

 

 

اوا رو هیچکی نتونست ازم بگیره


اما حالا که بزرگ شدم این عروسکا دیگ دنیامو پر نمیکنن...


 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

 

بیچاره عروسک دلش میخواست بگرید

اما خنده بر لبانش دوخته بودند

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

بزرگترین اشتباهم این بود که به دیگران اجازه دادم


قلم خود خواهی دست بگیرند دفتر سرنوشتم را ورق بزنند


بهترین لحظات عمرم و قشنگ ترین خاطرات زندگیم را پاک کنند


و در پایان برایم بنویسند :


قسمت نبود ...!!!


ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

این قانون طبیــــــــــعت است 

زخم که میخوری اعتمادت به آدم ها سست میشود 

و باوَرت رنگِ شک می گیرد ! 

آن وقت تنها تر از همیشه می نشینی کنجِ زنـــــــدگی 

و می شماری درد هایت را

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 شنبه 30 شهریور 1392 نظرات (0)

 


خدایا باهات قهرم...

 

کی گفته همیشه باهامی؟

 

مگه میشه باهام باشی و حالمو ببینی و کاری نکنی؟

 

مگه میشه هرچی رو که دوست دارم ازم بگیری؟

 

مگه میشه...

 

که چی؟ که خدایی تو ثابت کنی؟

 

این روزا شیطونو بیشتر از تو حس میکنم!

 

پس کجایی؟ مگه میشه حواست به بقیه باشه جز من؟

 

مگه میشه هرکی هرچی میخواد بهش بدی جز من؟

 

اصلا تو که واسه من وقت نداری چرا خلقم کردی؟

 

خدایا نگام کن ... اشکامو میبینی؟

 

نگو تاحالا اشکامو دیده بودی و کاری نکرده بودی...

 

نگو که واسه توام بی ارزش شدم....

 

خدایا خسته شدم... 

 

بغلم کن ، دستامو بگیر...فقط تورو کم دارم...

 


ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نبودم،

 

 

همیشه اشکهایم را بادستان خودم پاک کردم،

 

 

چون میدانم همه رهگذرند…

دل نوشته های زیبا !همراه عکس

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 0 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

 

گاهی دلم آنقدر از زندگی سیر میشود که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم


و رویش دراز بکشم ... آرام وآسوده ... مثل ماهی حوضمان


که چند روزیست روی آب است ...

 24

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

 

26

این جا


قدم نزن ...


ایــن شعــــر ها ، آن قدر بارانی انـد


کــه می ترسم تمام لحظه هایت خیس شونــــد …!

 

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

 


کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.

 

 

زنی در حال عبور او را دید؛دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید.به

 

 

رستورانی رفتند و غذایی خوردند.بعد از آن،خانم پولی در جیب پیراهن پسر گذاشت و گفت: مواظب

 

 

خودت باش!من دیگر باید بروم.

 

 

کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن تاملی کرد و سپس با لبخند پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.

 


کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید.............!!!!!!!

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)
www.delneveshte-amir.tk
سرمایه ایست داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند ؛ از آن بهتر داشتنِ آدمهایی
 
است که : بتوانی در جواب احوالپرسی هایشان بگویی : خوب نیستـــــم

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 36 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

Click here to enlarge

 

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دور

یا خزانی خالی از فریاد و شور

بعد ها نام مرا باران و باد

نرم میشویند بر رخسار سنگ

گور من گمنام میماند براه

فارغ از افسانه های نام وننگ

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 36 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

دیگر وقتی نمانده
به هر دیواری نگاه میکنم سیاه کوب های عزا را میبینم
دیگر مهلتی نداده اند تا بخندم
فرصت تمام برگه های زندگی ام را باید بالا بگیرم
تا مراقب برسد و جمعش کند........
ساعتها از شمردن ای

ستاده اند دیگر وقتی برایم نمانده.. باور کن!!!

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

درد میدونی چیه؟

 

 

درد اینه که آدم باشی ولی حق نداشته باشی غمگین بشی. حق نداشته باشی اشک بریزی.حق

 

 

نداشته باشی دلت بگیره.حق نداشته باشی شکایت کنی و ....

 

 

چرا

 

 

چون همه از شخصیت تو چیز دیگه ای توقع دارن! چون اونقدر برای همه مظهر استواری و اعتماد به

 

 

نفس بودی و اونقدر لبخند زدی و خندیدی که حالا دیگه اگه واقعا هم داغون باشی حق نداری دم

 

 

بزنی..حق نداری اشک بریزی.حق نداری از زندگی خسته بشی....

 

 

وقتی بهت میگن: تو امید مایی.وقتی یکی میگه اگه تو نباشی من غصه هامو کجا ببرم؟

 

 

یکی میگه:‌تو فقط مال خودت نیستی مال چند نفر دیگه هم هستی..

 

 

اون یکی میگه: تو منو به زندگی برگردوندی اگه نباشی منم نیستم!

 

 

حالا تو می مونی و یک دنیا بغض نشکفته و یه دل غمدار...که انگار باید دوباره سرکوبش کنی و یه

 

 

لبخند مسخره تحویل همه بدی که:‌من حالم خوبه!

 

 

بابا به خدا منم آدمم! آدمها هم گاهی دلشان می گیرد...آدمها هم گاه دلشان اشک

 

 

میخواهد.دلشان آغوش گرم میخواهد...آدمها هم گاهی دلشان میخواهد بمیرند.....

 

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)


 

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین
 
خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….

عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست

قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر
 
 
کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست

هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی
 
 
نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند

دلم گرفته ….

خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…



ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز


مثل آن روز نخست


گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد


يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان


نه شكست و نه گرفت


بلكه از عاطفه لبريز شد و


نفسي از سر اميد كشيد


و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت


تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست


Click here to enlarge

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 35 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

گروه اینترنتی ایران سان

تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست...

 


تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست...

 


تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست...

 


تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم..

 


تنهايي را دوست دارم زيرا دلهاي شکسته هميشه تنهايند..

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

 در یک کوچه ی آشنا من تنها...


کوچه ای که بوی عطر یاس هایش نوازشگر تمامه احساسات شکسته ام میشود...


و من مست از محبتی که به روح خسته ام شده است...


شادمانه مانند کودکان به تکاپو می افتم...


ناگهان صفحه ی لی لی را روی زمین میبینم...


و بی درنگ وارد بازی میشوم...بازی ای که مرا در خود خواهد بلعید...


من اما چه تلخ خنده های مستانه ی کودکی ام جایشان را به اشک در سکوت و تنهایی میدهند...


چشمان اشکی ام را به سختی برای دیدن کسی میچرخانم....


اما...کسی نیست...هیچکس!


پرده ای از سیاهی آسمان آبی را میپوشاند و هر دم در انتظار باریدن....


اما نمیبارد...انگار میخواهد دلگرفت هایش را با سیاهی تنها سر من فریاد کند...!


گویا بیکس تر از من پیدا نکرده...


آری این همان جا بود که روزی بازندگی را به من هدیه کرد...


حال من در اینجا به دنبال چه میگردم...؟!!!


نکند خاطرات به جا مانده ام پاهایم را به این سو کشانده است...!؟

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 36 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)
دریا

دلش که بگیرد

سر می گذارد بر سینه ی ساحل

ابر

سر می گذارد بر شانه ی کوه

چشمه

سر می گذارد بر دامن دشت

اما من

وقتی تو نیستی

سر می گذارم

در دست های شعر

و با دلتنگی هایم 

قطره قطره

کلمه می شوم.

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

عکس های غمگین از لحظات تنهایی

این روزها که که می گذرد احساس میکنم که کسی در باد فریاد میزند 

احساس میکنم که کسی از عمق جاده های دور ... یک آشنای قدیمی ..

 

مرا صدا میزند .........

امروز و دیروز نداره ... احساست بد و خوب مکمل هم اند .. باید باشن 

دیروز خوب .. امروز خنثی .. دیروز بد .. فردا عالی 

یاد گرفتم نظاره گر احساساتم باشم .. اینجوری بهتره


ĦÂИĪЄĦ بازدید : 35 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)
دلت که شکست، سرت را بالا بگیری

تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش ؛

 
حواست باشد
 
دلِ شکسته، گوشه‌هایش تیز است ؛

صبور باش و ساکت ؛

بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان‌ تر ؛

گاهی بازی زندگی اینگونه است ؛

بازنده فقط کسی است که بازی نکند …

15



ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)


 

*خدایـــــــــــــا*؛

 

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛

بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛

بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛

بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛

مرا ببخش …

 
 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

ساده می گیرم


ساده می گذرم


بلند می خندم و با هر سازی میرقصم


نه اینکه دل خوشم!


نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!


مدتی طولانی شکســــتم، زمین خوردم،


سخــــتی دیدم، گــــریه کردم و حالا.......!!!


برای " زنده ماندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام......!!!


روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است


می خندم که جای زخــم ها را کسی نبیند.......!!

 


 

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)
کم کم یاد خواهم گرفت !

با آدمها ........

همانگونه باشم ، که هستند ... !

همانقدر ...

خـــوب ....

گـــــــرم .....

مهـــــربان .....

و گاهی همانقدر ...

بـــد .....

ســــرد ...

تلـــــــــخ

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 41 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد
 
و نـــــــــــه خنــــــــده
 

نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد
 
و نـــــــه سکــــــــوت
 
آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس
 
رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی
 
♥خدایــــــا♥
 
تنهـــــا تــــو را دارم ...
 
تنهـــــــایم مگـــــــذار...

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)


همونایی که خنده هاشون گوش فلک رو کر میکنه همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون نمی شنوه...!!!

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

اگر غرور نبود؛
چشمهايمان به جاي لبهايمان سخن نميگفتند؛
و ما کلام محبت را در ميان نگاه‌هاي گه
گاهمان،
جستجو نمي کرديم..

 


ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد
چون در هر بهار برایت گل می فرستد
و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.
به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد
قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند

 

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

لحظاتی زیر باران (20 عکس)

وقتی که تنهائیم دنبال یک دوست می گردیم

وقتی پیداش کردیم

دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی از دستش دادیم

دنبال خاطره هاش می گردیم

و باز هم تنهائیم .

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 36 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

 

اگه یه روزبغض گلو تو فشرد

خبرم کن

بهت قول نمی دم که باهات بخندم

ولی میتونم باهات گریه کنم

اگه یه روز خواستی دربری حتما

خبرم کن قول نمی دم که ازت بخوام وایستی

اما می تونم باهات بدوم

اما اگر یه روزسراغمو گرفتی و خبری نشد

سریع به دیدنم بیا

احتمالا بهت احتیاج دارم .

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)
0qavy7mhcjsnn3ygbw14.jpg

هروقت دلت گرفت هر وقت

آسمون مثل همیشه برات آبی نبود

هروقت احساس کردی زیربارمشکلات

خورد میشی هروقت حس کردی دیگه

به دردهیچ کاری نمی خوری هروقت

حس کردی که خیلی بی مصرف وپوچی

هروقت حس کردی خیلی تنهاشدی...

به اون بالا نگاه کن .

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

کهنه فروش توکوچمون داد می زد کهنه می خریم

وسایل شکسته وخراب می خریم

بی اختیارفریاد زدم قلب شکسته ام می خری ؟

گفت:که اگرارزشی داشت کسی اونو نمی شکست

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 2 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

 

. می نویسم که چگونه در تنهایم

به اشک های همیشه

همراهم به این لشگر زلال و زیباکه از ضمیری پاک متولد می شوند

تا یاوران لحظات و تنهایی من باشند

پناه می برم ای عشق ،

ای منجی جاودانه ،

ای همیشه ماندگار با من بمان برای همیشه

دوستت دارم

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

 

ایــن روزهـــا

همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد

لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!

بــه خـــدا تمــــامـ شــد

 

دلـــــــــــم...!

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 1 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (1)


اینجا زمین است...رسم  آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی به جای اینکه دنبالت بگردند ...فراموشت میکندد

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

دلم گرفته نازنینم به اندازه غربت چشمانت دلم گرفته مهربانم به اندازه دوستت دارم گفتن های تو من در انتظار دیدنت هر شب می میرم به امید فردایی که خورشید نگاهت به من جان تازه اي دهد نازنینم دریا باش که من در کویر می میرم

ĦÂИĪЄĦ بازدید : 3 چهارشنبه 27 شهریور 1392 نظرات (0)

دل من همانند اتوبوس های شهر شده !
غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم
دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 50
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 11
  • بازدید کلی : 462